لیست دفترهای شعر بهرام شریفی

در انزوای حقایق، تهِ خیال‌گرایی
رسیده‌ایم به سرشاخه‌های کال‌گرایی
کنار هر که نشستیم، م

شکار اینگونه است
فقط از گله جدایش کن
بگذار
بی دفاع بدود
تا آخرین جیغ

در نگاهت غــرق دریا می شود گاهی دلم
مثل شبنم سر به رویا می شود گاهی دلم
بال و پر دارم

تیشه بر دست می زنم بر سنگ
میکشم دنیایی از هفت رنگ
میدهم دل به بازی قلم بر آبرنگ
میکنم

پشت دیوار سکوت
دست نارنجی احساس در این تاریکی
اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد
کوچه ها

به نام خالق هستی
باز هم شب شد
شب هنگام
غم دیرینه یاد کرد مرا
بی آنکه پرسد کجا بودم

وقتی گره می‌خورد قلبم با نگاهت
من ماندم و یک هفت خانی، تا نگهات
در منزل چشمم که دنیا ب

به نام خداوند عشق.
نفس صبح بهااااار است و دل نور خدا
بنشین تا که بخوانی و شود

روززن رابه بانوان شاعر،تبریک می گم.
این شعر،تقدیم می شود،به انسانهایی که باید باشند؛نه هس

1. تی نانجأیٚ وؤته میٚ؛
2. راپا جی بیجٚ باد بِدؤتی
3. می بدیهٚ واقأچی
4. وال کش پیرئن

گوسفندِ اعظم
خطاب به زیردستانش
فریاد‌زنان گفت:
رهایش کنید احمقها،
او از خودمان است،
ن

آسمان بغض آلود
ابرها بیفرار
پا ها لرزان
عابران
حیران وسردر گم
دشت ها منتظر
باران

چشمانِ آبیِ دریا، مأوا و منزلِ عشق است
لبهای سرخِ شقایق،همناله با دلِ عشق است
آواره در

شهرِ بیمارِ لب تیره
مثل مردی که داشت جان می داد
سینه اش پر از گاز خردل بود
سرفه اش طعم

با چشمانی خیس
در انتهای این نگریستن
بی سو به فراسوی این ترسیدن
جان را در تن جوشیدن
و د

ما خیره به ماهیم از شام تا پگاه
کاری چه توان کرد ما هیچ ما نگاه

عقل ودل
حکومت میکند بر دل دلِ پروردگار من
حکایت میکند از سر دل نا هوشیار من
می

این زمان
که اراده‌ی سوسوی مکرر یک شبتاب
در کار آبستن ستون‌های بیشتر
برای نیافتادن آسمان

من به مستی عشق تو می سوزم تو نظر خواهی کرد
غم تو باغم عشق خود می دوزم تو حذر خواهی

چون ندار ضمانت غمهایت، بدان
به که پنهانش کنی، شادی خود
چون بخندی با صدای قهقهه